مشاوره پویا
شناخت و بهبود کودک درون. بازیابی خلاقیت و معنویت درون. رهایی از وابستگیهای ناسالم
رهایی از وابستگیهای ناسالم مسیری است که طی کردن آن مستلزم گذر زمان و تلاش و انگیزه بسیار است. رویارویی با اولین نشانههای ناکامکننده در ارتباطات وابستهی ناسالم، بهترین زمان برای مداخله در جهت رهایی فرد و بهبودی است. قبلا از این زمان هر نوع نصیحت و پندی شرایط را دشوارتر میسازد. باید توجه داشته باشیم که سرزنش و بیتوجهی به فرد وابسته، همانقدر آسیبزننده است که به او اجازه بدهیم رنجشها و احساسات تلخ خود را بدون هیچگونه تغییری در نگرشهایش بیرون بریزد؛ زیرا این حالت این فرصت را به او میدهد تا بار دیگر به رابطه برگشته و آسیبدیدهتر از قبل برای بیرون ریختن عواطفش به نزدیکان خود مراجعه کند. بهترین حالت برای کمک، گوش دادن به احساسات و رنجشهای فرد و پس از آن پرسیدن سؤالاتی از اوست که او را با باورهای ریشهای و غلطش درگیر کند. به طور خلاصه شاهراههایی که به فرد در رهایی از وابستگی ناسالم کمک میکند عبارتند از:
به این نکته توجه کنید که اگر به عنوان یک فرد وابسته ناسالم قصد داریم به خود کمک کنیم و مراحل بهبودی را طی کنیم، لازم است با خودمان صادق و روراست باشیم و علائم هشدار دهنده رابطه وابسته ناسالم را جدی بگیریم.
موضوع مطلب : رهایی از وابستگی، وابستگی ناسالم، خود را دوست بداریم، رهایی
وابستگی ناسالم اختلالی نیست که به صورت ناگهانی بروز پیدا کند؛ بلکه در اثر پیامهای منفی پدر و مادر در طول دوران رشد ایجاد میشود. پیامهای منفی پدر و مادر، باور کودک را نسبت به خود و دنیای اطرافش تشکیل میدهد و همان زمان که این باور ایجاد شد، آسیبدیدگی هم آغاز میشود. در ادامه مراحل شکلگیری وابستگی ناسالم را بطور خلاصه بیان میکنیم. 1- باور ناتوان بودن پدر و مادر با گفتن جملاتی مانند: «تو نمیتوانی بند کفشت را ببندی»، « تو نمیتوانی کیف مدرسهات را درست بگیری»، « تو نمیتوانی به تنهایی به مدرسه بروی» و ... پیام ناتوان بودن را به کودک مخابره میکنند. والدین ناامیدی که نگاه منفی نسبت به دنیا دارند، ناخواسته با دادن پیام هایی مبنی بر ناتوانی فرزندانشان در پشت سر گذاشتن چالشهای زندگی، آنان را مستعد وابستگی ناسالم میکنند. 2-میل به حمایت و ترس افراطی از ترک شدن زمانی که کودک ناتوانی خویش را باور کرد، بطور طبیعی به دنبال حمایتی از دنیای بیرون میگردد تا بتواند در سایه این حمایت، زندگیش را سپری کند. اما این عطش به حمایتشدن باعث میشود دائما در پی یافتن منبع حمایتکننده باشد و یا همواره نگران از دست دادن منبع حمایت باشد. این امر استرس مداومی را برای فرد ایجاد میکند. پدر و مادر موفق، آنانی هستند که با دادن پیامهای مثبت مبنی بر اعتماد به تواناییهای خودش و اعتماد به دنیا، در ذهن کودک حس امنیت را ایجاد میکنند. 3-رفتار دیگران محور چنان که گفتیم فرد در جستجوی حمایت به دیگران متوسل میشود. چنین رفتاری باعث میشود وی به دیگران به عنوان منبع حمایت تمرکز کند و به دنبال راهی برای راضی نگه داشتن آنها باشد تا بتواند از حمایتهای احتمالی آنان برخوردار شود. به این ترتیب «دیگران» محور اصلی زندگی فرد می شوند. 4- فاصله گرفتن از خود زمانی که فرد به دیگران توجهی بیش از حد نشان میدهد از خودش غافل میشود. تلاش برای راضی نگه داشتن دیگران او را وامیدارد تا به خواستهها و نیازهای خود بیتوجه باقی بماند. بیتوجهی به خود باعث میشود باور ناتوانی در فرد بیشتر تقویت گردد. به این ترتیب مراحل گفته شده چرخهای را تشکیل میدهند که با چرخش خود، فرد را اسیر وابستگی ناسالم کرده و به او مجال رهایی نمیدهند. رهایی از چنین چرخه هولناکی زمانی امکانپذیر است که فرد به دنبال یک اتفاق هشیار کننده (مانند آسیبهای ناشی از وابستگی ناسالم، شرکت در گروههای حمایتی، مطالعه یک کتاب و ...) به بررسی شرایط خود پرداخته و تصمیم بگیرد این چرخه باطل را با تقویت ارتباط با «خودش» بشکند. موضوع مطلب : شکل گیری وابستگی ناسالم- نیاز کودک به حمایت- ایجاد حس امنیت
شاید اکنون این سوال برای شما پیش آمده باشد که چه عواملی ممکن است باعث شوند که یک شخص دچار اختلال وابستگی ناسالم شود؟ این اختلال در اثر ویژگیهای شخصیتی فرد، ناشی از ناکامیها و ناتمامیها دوران کودکی در برآوردن شدن نیازیهای اساسی، ایجاد میشود. برخی از این ویژگیها عبارتند از: 1- عزت نفس پایین زمانی که فرد عزت نفس دارد به این معنی است که خود را به اندازه کافی دوست ندارد. این امر باعث میشود که فرد با عطش ِ دوست داشته شدن وارد رابطه عاطفی شود. بنابراین همواره در معرض این خطر قرار دارد که در مقابل رفتارهای حاکی از بیاحترامی فرد مقابل سکوت کند. این سکوت به علت ترس از طرد شدن صورت میگیرد. در مورد وابستگی به یک شیء نیز، چون شخص عزت نفس پایینی دارد در ارتباط با آن شیء حد و مرزی را رعایت نمیکند چون در نظر او اهمیت آن شیء بیش از خود اوست. 2- تمایل به کنترل دیگران فرد میکوشد که با کنترل دیگران برای خود امنیت ایجاد کند. اما این امنیت بیثبات خواهد بود چون با فرار دیگران از کنترلگری، این امنیت تصنعی از بین خواهد رفت. 3- تمایل به متابعت و پیروی افراطی از دیگران فرد برای تجربه دوست داشته شدن به متابعت و پیروی افراطی از دیگران رو میآورد. 4- بیگانگی با احساسات خود فردی که با عطش دوست داشته شدن به دیگران رو میآورد، به نیازها، احساسات و تمایلات آنان متمرکز میشود و به این ترتیب با احساسات خود بیگانه میگردد. چنانکه میبینیم همه این عوامل میتوانند یک فرد را مستعد وابستگی ناسالم کنند و این امر نشان میدهد که وابستگی ناسالم منحصر به یک الگوی ثابت نیست. گفتیم که همه این ویژگیها از ناکامیهای دوران کودکی نشأت میگیرد. در یادداشتهای بعدی در مورد بعضی از این ناکامیها و چگونگی تاثیر آنها در ایجاد ویژگیهای شخصیتی فوق، صحبت خواهیم کرد.
موضوع مطلب : وابستگی ناسالم، ویژگیهای شخصیتی، ناکامیهای دوران کودکی، اختلال درباره نویسنده ![]() لیسانس روانشناسی بالینی از دانشگاه فردوسی مشهد. فوق لیسانس مشاوره و راهنمایی از دانشگاه تربیت معلم تهران. مدرس دانشگاه پیام نور و کارگاههای آموزشی دانشگاه فردوسی مشهد. دارای مجوز ارائه خدمات مشاورهای از سازمان نظام روانشناسی و مشاوره ایران. حیطه تخصصی فعالیت: حوزه ارتباطات و رهایی از وابستگیهای ناسالم و بهبود کودک درون آخرین مطالب آمار وبلاگ بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 16375
|
|